تذکر: بچه ها این تاریخ آزمونای امتحان نهایی پیش دانشگاهی برای سال 95 , فقط 4 درس مثل سالای گذشته جز دروس نهایی که طبق گفته سنجش برای کنکور 95 , پنج درصد تاثیر مثبت داره , 4 درس دیگه هم بصورت داخلی در مدارس برگزار میشه که حالا بستگی داره به مدرسه و شهرتون که کی ازتون امتحان بگیرن یا قبل از این تاریخای نهایی یا بعدش!! ما در جامعه ی شتاب زده ای زندگی می کنیم که در آن اغلب افراد به دنبال نتایج و پاداش های آنی هستند. مثلاً بی صبری خود را در مواقعی که باز شدن یک صفحه ی اینترنتی بیش از حد معمول طول می کشد در نظر بگیرید. یا مثلاً به یاد بیاورید وقتی اتومبیل جلویی تان با سبز شدن چراغ بلافاصله حرکت نمی کند چقدر عصبانی می شوید. به راستی چرا همیشه اینقدر عجله داریم؟
ما به لطف پیشرفت سریع فناوری مدرن، یاد گرفته ایم بلافاصله انتظار نتیجه داشته باشیم، و توانایی مان در تحمل شرایطی ک مطلوبمان نیست روز به روز کمتر می شود. ما همیشه می خواهیم بلافاصله به خواسته هایمان برسیم.

بردباری نوعی کنترل روی دنیای خود است؛ این مهارت را باید در خود پرورش داد. یاد گرفتن صبر بدون عصبانیت یا آزردگی به شما کمک می کند در تمام حوزه های زندگی خود به موفقیت بیشتری برسید.
تمرین صبر و بردباری، می تواند مزایای زیر را برای شما به همراه داشته باشد:
استرس کمتر
بردباری می تواند تجربه ی استرس را در زندگی شما تا حد قابل توجهی پایین بیاورد. وقتی احساس کردید در حال عصبی شدن هستید، لحظه ای درنگ کنید و ببینید اطرافتان چه اتفاقی در حال رخ دادن است. نفس عمیق بکشید و آرامش خود را حفظ کنید.
آرام با خودتان بگویید «وقت آن است که از سر شروع کنم». مغز شما احتیاج خواهد داشت تفکرات منفی را رها کند و روی چیزهایی متمرکز شود که واقعاً اهمیت دارند. این را حس خواهید کرد که هرچه صبور تر باشید، استرس، عصبانیت و ناتوانی کمتری را تجربه خواهید کرد.

تصمیم گیری آسان تر
برای همه ی ما پیش آمده است که به خاطر تصمیم عجولانه ای که در گذشته گرفته ایم احساس پشیمانی کنیم. کمی بردباری به خرج دادن به شما اجازه می دهد به جای تصمیم های آنی، اطلاعات بیشتری جمع کنید و تصمیم های منطقی تری بگیرید.
برای ارزیابی کامل هر موقعیتی به خودتان زمان بدهید و پیش از آنکه خود را نسبت به اجرای طرحی عملی متعهد بدانید نکات مثبت و منفی آن را خوب بسنجید. اجازه ندهید کسی شما را مجبور کند بدون فکر و در نظر گرفتن همه ی جوانب، تصمیمی آنی بگیرید.
تحقق اهداف
اگر شما هم خیلی زود از انجام کاری خسته می شوید و حوصله تان سر می رود، بدانید تنها نیستید. اغلب ما دوست داریم چند کار را با هم انجام دهیم و از کاری به سراغ کار دیگر برویم.
اما به یاد داشته باشید برنده ی مسابقه ی لاک پشت و خرگوش چه کسی بود. صبر با خود ثبات قدم به همراه می آورد. ترکیب این دو به شما اجازه می دهد عمیقاً به انجام کاری بپردازید و مهارت های لازم برای به پایان رساندن آن را فرا بگیرید.
از طرف دیگر شما را برای پدید آوردن سابقه ای استوار در حوزه ی خاصی توانمند می کند، مثلاً گرفتن مدرک دکترا، راه اندازی یک مجموعه ی اقتصادی بزرگ، یا چاپ کردن کتاب. شما با پشتکار به خرج دادن قادر خواهید بود اهداف رفیعی که برای خود و کسب و کارتان در نظر می گیرید را تحقق ببخشید.
روابط بهتر
صبر به ما کمک می کند برای درک افرادی که در زندگی مان حضور دارند بردباری بیشتری از خود نشان دهیم. به این ترتیب قادر خواهیم بود از نقایص یکدیگر چشم بپوشیم و تفاوت هایمان را بپذیریم، حتی در مورد ویژگی هایی که در خودمان قادر به تحملشان نیستیم.

به جای آنکه دیگران را قضاوت کنید، یا تحمل خود را از دست بدهید، کاملاً در تعامل مشارکت داشته باشید. این کار را امتحان کنید: دفعه ی بعدی که به سوپرمارکت رفتید، لبخند بزنید، مؤدب باشید، و سر صحبت را با صندوقدار باز کنید. به این ترتیب هم خودتان احساس بهتری خواهید داشت، هم ممکن است تنها کسی باشید که به او احساس ارزشمند بودن می دهد.
جان کوئینسی آدامز جایی گفته است: «صبر و استقامت اثری جادویی دارند و مشکلات و موانع در برابرشان ناپدید می شوند». تغییر نگرش، پایین آوردن انتظارات، و در لحظه زندگی کردن می تواند در تمام حوزه های زندگی، پاداش های دور از انتظاری برایتان به ارمغان بیاورد.
منبع: مجله موفقیت
یکی از دلایل موفقیت تو آزمونا مرور مباحث هستش که هر چند وقت یبار باید انجام شه تا مطالب خونده شده فراموش نشه!
کنکور یه مسیره ، کلی سراشیبی و بالا پایین داره!جادش شیب داره گام کوچولوهاتو بردار آره میدونم خسته میشی،ولی قول بده کم نیاری؟!نبینم غصه بخوری؟!همش میگذره این یه راه رفتنیه قرار نیست تا ابد بمونه که؟!درسته؟گاندی جایی گفته است: «اگر خواهان تغییر هستید شما باید خود تغییر باشید.» البته این «خود تغییر» را میشود برجستهتر هم کرد: اگر خواهان تغییر هستید، شما باید خود خود خود تغییر باشید. خلاصهاش این میشود که نمیتوانی پاهایت را دراز کنی، آب پرتقالات را زیر کولر یا کنار شومینه - بسته به فصلی که میخواهی تغییر کنی - بخوری و بعد هم بخواهی تغییر کنی. پس هر تغییری هزینههای خودش را دارد و البته در این میان یکی از مهمترین عناصر تغییر، «پذیرش چالش» است.

پذیرش چالش در واقع پاسخ به این پرسش است که اصلاً چرا میخواهم تغییر کنم؟ آدمهایی که میخواهند تغییر کنند، میخواهند از یک وضعیتی به وضعیتی جدید برسند، بنابراین خیلی بدیهی به نظر میرسد کسی که شرایط خود را از هر نظر ایدهآل و بینقص میداند، نیازی به دستکاری و تغییر در خود احساس نکند. دری که موقع باز و بسته شدن صدای ناهنجاری میدهد، ما را مجاب میکند تعمیر یا روغن کاریاش کنیم اما اگر ما این صدا - صدای تغییر- را نشنویم چه؟ مسلماً نیازی به روغن کاری یا تعمیر در احساس نخواهیم کرد، یعنی نیازی به تغییر نخواهد بود. پس مهم است که ما چه زاویه دیدی نسبت به چالشهای شخصیتی، ذهنی و بیرونیمان داریم.
مثلاً آدمهایی که نقاط ضعف، عادتها و افکار منفی خود را نمیبینند یا بدتر از آن، نقاط ضعف خود را به عنوان بخشی از کلکسیون افتخارات خود میبینند و نه تنها شرمنده نیستند بلکه برای داشتن آن چالشها و ضعفها از دیگران تقاضای مدال و درجه و پاداش میکنند، چندان امید نمیرود که بتوانند تغییری در خود ایجاد کنند. تا زمانی که ما درک و تصویر ذهنی درستی از اندوختهها، داشتهها و نداشتههای درونی و بیرونیمان نداریم احتمالاً در برابر تغییر مقاومت خواهیم کرد.بعضیها نکاشته میخواهند درو کنند و بچینند. متأسفانه گاهی ما دچار قیاسهای وحشتناکی میشویم. وقتی درجه علمی، سوابق دانش، ثروت یا موقعیت کسی را میبینیم، گاهی دچار این خطای ذهنی میشویم و گمان میکنیم آن آدمها کاری ندارند و صبح تا شب روی فرش قرمز راه میروند یا کت جادوییای دارند که از جیبهای آن هر روز موقعیت برتر اجتماعی، مدالها، سوابق علمی و اعتبارهای مالی بیرون میتراود، در صورتی که ما عموماً به آن عرق ریختنهایی که پشت آن فرش قرمز یا آن موقعیت برتر وجود دارد، بیاعتناییم و به عبارتی، پشت صحنه را به هیچ میانگاریم.
شاید چیزی به اندازه «احساس دانای کل بودن» ترمز تغییرات را نکشد. آدمهایی که خودشان را عقل کل میدانند آیا نیازی به مشاوره و کمک خواستن از دیگران برای تغییری در خود یا آنچه به دنبالش هستند میبینند؟ هر چقدر ما خود را جامعالاطراف و همه فن حریف و متخصص در همه چیز میدانیم کمتر به مشاوره تن میدهیم و کمتر از دیدگاههای متخصصان و صاحبنظران بهره میبریم. مثلاً ممکن است کسی در رأس یک شرکت بزرگ تجاری باشد و کارمندان بسیاری زیر دست او کار کنند و به بسیاری از آدمها هم مشاوره بدهد، اما همان فرد در زندگی خانوادگی خود با چالشی روبهرو باشد که نتواند به تنهایی آن چالش را حل کند.نکته حیاتی دیگر در تغییر، خوب گوش کردن است. میشود آدمی به صداهای اطراف خود و درونش خوب و دقیق گوش ندهد و تغییر کند؟ متأسفانه گاهی ما از این هنر بزرگ بیبهرهایم. صداهای زیادی در بیرون و درون ما وجود دارد و نمیتوان با بیاعتنایی به این صداها کارها را سامان داد. مدیری که میخواهد در سازمان خود تغییری بنیادین به وجود بیاورد، آیا بدون شنیدن صداهای مدیران و کارمندان خود میتواند این تغییر را ایجاد کند؟ جز این است که او این تغییر را به واسطه مدیران و کارمندان خود میتواند بهوجود بیاورد؟ پس چگونه میشود پذیرفت که آن مدیر بدون شنیدن حرفها و موضعها این تغییرات را بهوجود بیاورد؟ حتی اگر این تغییر، تغییری شخصی باشد، باز هم شنیدن صداهای درون و بیرون خودمان برای رسیدن به آن تغییر اجتنابناپذیر خواهد بود.
نکته مهم دیگر که باید به آن توجه کرد «زمان مفید تغییرات» است. فرصت ما برای تغییرات همیشه فراخ نیست. گاهی زمان تغییر بسیار اندک است، پس زمان عنصر کلیدی و مهمی است و نمیشود دست کم گرفت، بنابراین هرچقدر «تغییرات در زمان مساعد» اتفاق بیفتد به نتایج بهتری خواهد رسید. مولانا در مثنوی معنوی داستان مردی را حکایت میکند که بر سر راه مردم خار کاشته بوده. خارهایی که باعث رنجش عابران شده بود و هرچه به او تذکر میدادهاند که خارها را از سر راه بردارد او امروز و فردا میکرد، غافل از اینکه هر روز و هر سال که میگذرد ضعیفتر میشود و آن درختچههای خار بیشتر ریشه میدوانند، زاد و ولد میکنند و عمیقتر به زمین میچسبند. مولانا در شرح بطنیتر این حکایت میگوید خصلتهای تاریک و منفی آدمی به آن درختچههای خار میماند. تا زمانی که آن عادتهای تاریک در ذهن آدمی ریشههای محکمی ندوانیدهاند میتوان آنها را بهراحتی از ذهن و زندگی بیرون کشید اما هرچقدر در این باره تعلل کنیم و زمان را از دست بدهیم درافتادن با آن عادتها و تمناهای تاریک دشوارتر خواهد بود. پس اگر دنبال تغییر هستیم تا آنجا که میتوانیم «خودمان را از سندرم شنبهزدگی رها کنیم.»